داستان فیلم ادامه داستان فیلم پیش از طلوع می باشد. که در پایان داستان پیش، جسی (ایتن هاک) و سلین (جولی دلپی) قرار شد که پس از شش ماه با در همان مکان یکدیگر ملاقات کنند. پس از شش ماه جسی به وین می‌رود اما سلین در آنجا نیست. پس از این اتفاق شروع به نوشتن کتاب خاطرات خود در تنها روزی که با سلین در خیابانهای وین قدم می‌زد...
جو و جری دو نوازنده هستند که به تازگی شغل شان را از دست داده اند و وضع مالی شان بسیار خراب است. انها شاهد یک قتل توسط مافیا بوده اند و اکنون مورد تعقیب آنهایند. جو و جری در قالب لباس زنانه به گروهی از نوازندگان زن می پیوندد و به کالیفرنیا می روند و خود را دفنی و جوزفین می نامند...
این فیلم براساس رمانی به نام پرسشِ چشمانشان ساخته شده است که در آن یک مشاور حقوقی بازنشسته رمانی را به خاطر بسته شدن یکی از پرونده های قتلی که بعد از گذشت ده ها سال بعد، غیرقابل حل بوده، می نویسد...
در آوریل سال ۱۸۶۱، عمارت عظیم تارا در آتلانتا. « اسكارت اوهارا » ( لى ) در مىیابد كه مرد رؤیایىاش، « اشلى ویلكس » ( هوارد ) به او علاقه اى ندارد و در صدد است با « ملانى همیلتن » ( د هاویلند ) ازدواج كند...
پروفسور بورگ (شوستروم) همراه عروسش، ماریانه (تولین) که در زندگی زناشوئی با همسرش (بیورنستراند) مشکل دارد، برای دریافت دکترای افتخاری (در پنجاهمین سالگرد فارغ‌التحصیلی‌اش از دانشگاه) به لوند می‌رود. در راه، ابتدا سه جوان، سارا (آندرسون) به همراه دو پسر و سپس زوجی را که با یکدیگر مشاجره دارند را سوار می‌کنند.
«جسی» (هوک)، یک جوان امریکایی که در حال گشتن اروپاست، در قطار وین با دختر دانشجوی فرانسوی، «سلین» (دلپی)، آشنا می شود. «جسی» قرار است فردی آن روز به امریکا برگردد، و دختر عازم پاریس است.
ندیمه ى جوانى در تعطیلات با ماکسیم د وینتر صاحب قصر باشکوه ماندرلى آشنا میشود که همسر اولش « ربکا »، را از دست داده است و با قبول پیشنهاد ازدواج او، بانوى تازه ى ماندرلى میشود؛ اما یاد و خاطره ى « ربکا » روى زندگیشان سایه انداخته است ...
داستان فیلم تانا ، در مورد قبیله ای است دور افتاده در اقیانوس آرام که طبیعت فعالی مثل باران های زیاد و آتش فشان های متعدد دارد. فردی از این قبیله عاشق دختری شده و پس از جنگ بین قبیله ها از آنجا فرار می کند...
