«کارمن» (خیل)، مادر «اوفلیا» (باکرو)، به تازگی با «ویدال» (لوپس) سروان بی رحم اترش «ژنرال فرانکو» ازدواج کرده است. خیلی زود «اوفلیای» کوچک، که تازه خانواده اش در یکی از دهکده های دور افتاده ی اسپانیا خانه گرفته، در دنیای تخیلی خود غرق می شود و وارد هزارتویی می شود که «پان» (جونز) موجودی افسانه ای، بر آن حکم می راند…
سال ۱۹۴۸. «دان هیوود» ( تریسى ) قاضى آمریکایى به نورمبرگ آلمان مىرود تا تعدادى از جنایتکاران جنگى نازى را محاکمه کند. «تد لاوسن» ( ویدمارک )، سرهنگ ارتش، دادستان است و «هانس رولف» ( شل ) وظیفهى دفاع از متهمان را به عهده دارد.
کلنل نیکلسون همراه با سربازانش (از ارتش انگلستان) در سنگاپور به دست نیروهای ژاپنی اسیر میشوند و به منطقه ای در تایلند برای ساختن یک پل بر رودخانه کوای فرستاده میشوند. شیرز (ویلیام هولدن) به عنوان تنها افسر آمریکائی اسارتگاه قصد ندارد با نیروهای انگلیسی اسیر در ساختن پل همراه شود او برای فرار تلاش می کند، اما کلنل نیکلسون تصمیم میگیرد تا در برابر رفتارهای غیر نظامی کلنل سایتو (سیسو هایاکاوا) فرمانده ژاپنی اردوگاه، مقاومت کند.
لهستان ، سال 1939 . « یوزف تورا » ( بنى ) بازیگر بسیار مشهور تیاتر و همسرش ، « ماریا » ( لومبارد ) كه در ورشو همچون شمایلى ملى مورد تحسین است ، قرار است در نمایشى ضدنازى ظاهر شوند ، اما به دلیل سانسور این برنامه جاى خود را به اجرایى از « هملت » مى دهد.
دو سواره نظام ارتش مستعمراتی بریتانیا در هندوستان به خاطر اوضاع بدشان تصمیم می گیرند که از ارتش استعفا داده و راهی مکانی دست نیافتنی تحت عنوان کافرستان شوند که بعد از اسکندر مقدونی هنوز کسی به آن مکان دست نیافته است ...
