در جنگ جهانی دوم خانواده ی سِیتا و خواهر سه سالهاش ستسوکو در کوبه ساکن هستند. پدر افسر نیروی دریایی است و مادر ناراحتی قلبی دارد. در یکی از بمبارانها، مادر پیش از بچه ها به پناهگاه می رسد و طی بمباران پناهگاه، بشدت میسوزد و می میرد. حالا، نگهداری ستسوکو به عهده ی سیتا است. آنها نزد یکی از اقوام دور خود میروند، ولی زن خانه ، پس از مدتی با سنگدلی با آنها رفتار میکند و دو بچه تصمیم میگیرند.
شاهزاده آشیتاکا پس از حمله‌ی یک گراز اهریمنی دچار یک نفرین میشود و تنها راه نجاتش یافتن پادزهر است. او باید به شرق سفر کند و از روح جنگل کمک بگیرد، ولی وقتی به مقصد می‌رسد در می‌یابد که بین انسانها و “شاهزاده خانم مونونوکه” به همراه حیوانات جنگل نبرد شگفت انگیزی در گرفته است.
این داستان علاقه ی دو جوان به همدیگه است که کیلومترها از همدیگه فاصله دارند. میتسوها دختریه که با خواهر کوچکترش و مادربزگ خودش در حاشیه ی شهر زندگی می کنه و با پدرش دچار مشکل شده از اون طرف تاکی پسر دبیرستانیه که در توکیو زندگی می کنه به معماری علاقه داره و یه کار پاره وقت تو رستوران ایتالیایی داره تا این که در شب شب خاص اون دو شروع می کنند به دیدن خواب همدیگه ...
یک کارمند خشک و مقرراتی بعد از این که می فهمد که بیماری سرطان لاعلاج دارد سعی می کند معنی زندگی را درک کند.
در یکی از شهرهای ژاپن، در شهری که قانونی وجود ندارد و کلانتر شهر فاسد و خودفروخته است، یک تن برای اجرای عدالت از راه می‌رسد...
داستان فیلم آشوب در مورد مردی است که سالها خون و خونریزی راه می اندازد و قلمروی خود را گسترش میدهد و در اخر عمر خود قصد دارد که اموال خود را بین فرزندانش تقسیم کند که تقسیم ها به مزاق پسر سوم خوش نمی آید، و این موضوع باعث جنگ و خونریزی عظیم میشود ...
فیلم درباره اثرات مخرب جنگ و تاثیر ویرانگر آن بر روی عواطف و احساسات مردم است. در داستان جنگ بزرگی اتفاق می افتد، و پادشاه از تمامی جادوگران می خواهد تا در این جنگ او را همراهی کنند. اما جادوگری به نام هاول از این امر امتناع میکند و به مبارزه با بمب افکن‌های جنگی بر می‌آید. و ...
دو دختربچه به همراه پدرشان به خانه ای در دهکده نقل مکان می کنند تا به مادر بیمارشان نزدیک تر باشند. آن ها در جنگل های نزدیک دهکده موجوداتی سحر آمیز بنام «تو تو رو» را پیدا می کنند و خیلی زود با آن ها دوست می شوند.
